خانه ‹ انجمن ها ‹ یک فنجان قهوه ‹ موفقیت شغلی
برچسب خورده: موفقیت
-
در آتشسوزی ١٩۴٩ در جنگلهای مونتانا، ١۵ آتشنشان برای مهار آتش با چتر به منطقه رسیدند. اما باد جهت آتش را تغییر داد و آنها را با سرعت ٣ متر بر ثانیه در یک سربالایی تعقیب کرد. ٢نفر از آنها نجات یافتند، اما ١٣ نفر در حالیکه وسایل و ابزار خود را حمل میکردند، اسیر آتش شدند.
در سال ١٩٩۴ در آتشسوزی جنگلهای کلورادو ١۴ آتشنشان طعمه آتش شدند. دو بررسی جداگانه تاکید کرد که اگر آنها فقط ابزار خود را رها میکردند زنده میماندند. در حالیکه بیشتر آنها تنها کمتر از ١٠٠متر با منطقه امن فاصله داشتند، کوله پشتی یا تبر همچنان با آنها بود.
کارل والندا طنابباز باتجربه در هنگام نمایش لحظهای تعادل خود را از دست داد و میله از دست او رها شد. از ارتفاع ۵٠متری سقوط کرد و در سن ٧٠سالگی جان سپرد. در لحظه آخر به جای اینکه طناب را بگیرد، به دنبال باز پسگیری میله بود. وسیلهای که دیگر جان او را نجات نمیداد.
این مثالها در کتاب Range آمده که به مسأله تخصص و تبدیل شدن آن به عادت میپردازد. رها کردن ابزار نمادی است از تطبیقپذیری و فراموش کردن آموختههای گذشته در شرایط جدید. آتشنشان ابزار را جزئی از هویت کاری میبیند و نمیتواند درک کند با تغییر شرایط استراتژی هم باید تغییر کند.
یک پاسخ که بارها در برابر چالشها موثر بوده، برای فرد تبدیل به عادت میشود و دل کندن از آن دشوار است. بسیاری به جای تطبیق با شرایط جدید، همان کاری را که بسیار خوب بلدند انجام میدهند. تحت فشار و شرایط دشوار، اصرار افراد و گروههای با تجربه میتواند گران تمام شود.
کتاب همچنین از انفجار شاتل Challenger در ژانویه ١٩٨۶ مثال میزند که روشهای همیشگی و فلسفهای که ناسا همیشه با آن موفق بود، اینبار به فاجعه منجر شد. دمای هوای روز پرتاب سردتر از همیشه بود که باعث نگرانی مهندسها شده بود. در جلسهای که شب قبل از پرتاب برگزار شد، مهندسها به لحاظ شهودی و حسی از عملکرد O-ring و sealing مطمئن نبودند، اما دیتای کافی برای توجیه مخالفت خود نداشتند. شعار ناسا این بود
In God we trust, all others bring data
در نهایت مهندسها که نمیتوانستند دلیل کَمّی ارایه دهند، کوتاه آمدند.
روز بعد فضاپیما ٧٣ثانیه بعد از پرتاب در آسمان منفجر شد و ٧ سرنشین آن کشته شدند.
خانواده چارلز داروین دوست داشتند که او پزشک شود و تحصیلات خود را هم در این زمینه آغاز کرد، اما علاقه چندانی نشان نداد. پدرش او را به یک مدرسه مذهبی فرستاد تا عالم دینی شود، اما کنجکاوی او به راحتی اشباع نمیشد، و فعالیتها و مطالعات متنوعی از جمله در گیاهشناسی و جغرافیا داشت تا اینکه به توصیه یکی از دوستان به یک سفر علمی رفت، سفری که دنیا را تغییر داد. او همچنین با بیش از ٢٣٠دانشمند در زمینههای مختلف مکاتبه داشت. این مثال در کتاب Range ذکر شده که آدمی نباید خود را محدود به یک زمینه و رشته کند و اجازه دهد ذهن و کنجکاوی او در دنیاهای مختلف سیر کند.
از راجر فدرر و تایگر وودز مثال میزند که چگونه دو مسیر متفاوت را برای رسیدن به اوج موفقیت طی کردند. پدر تایگر وودز از کودکی او را کنترل میکرد و تحت تعلیم بود، اما پدر مادر فدرر اصلا تصور نمیکردند که او روزی در ورزش به موفقیت برسد، و راجر چندین رشته مختلف را دنبال میکرد.
از کانمن نقل میکند که تجربه و مهارت در برخی رشتهها که الگوهای تکرار شونده با قوانین محدود و ثابت دارند، کارآمد است. اما عرصههایی مانند سیاست و بازار مالی جایی که قوانین تغییر میکند و شرایط پیوسته دگرگون میشود تجربه کارآمد نیست.
حتی تجربه میتواند باعث اعتماد به نفس کاذب نیز شود. پزشک نیویورکی را مثل میزند که مهارت ویژهای در تشخیص تب تیفویید با لمس دهان بیماران داشت، حتی قبل از اینکه بیمار علایمی بروز دهد. اما در واقع دست او عامل انتقال بیماری بود. طی دهههای گذشته، بررسیهای بسیاری نشان داده که هر ١٠سال به طور متوسط IQ آدمها٣واحد افزایش پیدا کرده، (اثر فلین). نویسنده این رشد را از درک بهتر مفاهیم انتزاعی، قوانین و الگوها ناشی از پیچیدهتر شدن دنیا میداند. به عبارتی قدرت تصور و تخیل آدمی پیوسته رو به افزایش است و آزاد گذاشتن این توانایی میتواند کلید موفقیت باشد.
تغییر نگرش و احوالات آدمی سیر طبیعی گذر عمر اوست که تاثیر بزرگی بر آرزوها و اهداف زندگی او میگذارد، در نتیجه خواسته او و شغل و حرفه مورد علاقه هم میتواند تغییر کند. نوع رفتار کودک لزوما پیشبینی کننده رفتار او در بزرگسالی نیست.انتخاب یک هدف در نوجوانی و برای تمام عمر خود را مقید به آن دانستن مانند این است که فرد با اولین عشق خود ازدواج کند. در دنیای امروزی تغییر حرفه و تخصص به تدریج به امری پذیرفته شده تبدیل میشود. پیام اصلی کتاب پرهیز از تمرکز برای تخصص در یک زمینه خاص است و به گسترده کردن مهارت و دانش توصیه میکند.
از نوازندهها و نقاشها و ورزشکارانی مثال میزند که در چندین ساز و زمینه و رشته مهارت داشتند و این تنوع باعث شد زمینه مورد علاقه خود را بیابند و عملکرد بهتری داشته باشند. این افراد شاید دیرتر به اوج موفقیت برسند اما خلاقیت و انعطاف بیشتری دارند.
برگرفته از کتاب RANGE
-
بررسی کتاب Deep Work
این کتاب به بررسی و ارایه روشهای افزایش بازدهی در محیطهای کاری و پراغتشاش میپردازه. با مثال از بیل گیتس و جیکی رولینگ، ادعا میکنه به کارگیری تفکر عمیق، بازدهی فعالیتها رو به شکل مطلوبی افزایش میده.
در جهان پرتلاطم و رقابتی امروز ٣ دسته آدم موفق میشن و در بازار کار دووم میارن: کسانی که به خوبی و موثر با هوش مصنوعی و علوم جدید داده و پردازش سروکار دارن، کسانی که در کاری که انجام میدن تخصص بالایی دارن و کسانی که ثروت زیادی دارن.
یادگیری سریع موضوعات جدید، نیاز به تمرکز بالا بدون حواسپرتی داره.
دنیای پر از نویز امروزی توانایی تمرکز رو از ما گرفته، و حواسپرتی مداوم از کار به صورت یک اعتیاد در اومده. فعالیتهای زود بازده زیادی هستن که ما رو به دوری از تمرکز تشویق میکنن، نظیر شبکههای اجتماعی.روشهای که توصیه میکنه:
به سادگی تسلیم شدن در برابر حواس پرتی کاغذ ما رو شرطی و به نوعی معتاد میکنه. مقاومت ما بسیار پایین میاد به شکلی که توانایی تمرکز رو به کل از دست میدیم. راهحل برنامه داشتن هست، به صورت مکتوب مثلا. در یک ساعت مشخص تلفن و ایمیل رو چک کردن.شرطی کردن مغز به تمرکز مثل وزنه زدن و تقویت عضلات سخت هست و به انرژی نیاز داره. تو یک بررسی، یک دستگاه به داوطلبان دادن که به صورت تصادفی در طول روز از آنها میپرسید که مشغول چه کاری هستند و میزان رضایتشون چقدره. نتایج نشود داد بیشترین رضایت درونی زمانی هست که فرد مشغول انجام کاری هست که با حداکثر توانایی ذهنی یا فیزیکی به یک نتیجه دیدار و ارزشمند برسه. نویسنده نتیجه میگیره که بهترین حالت انسان زمانی هست که در یک فعالیت چالشی غرق بشه.
این امر تمرکز بالایی میطلبه اما مانعی که هست که تغییر توجه به فعالیتهای سطحیه. که عمدتا شامل اینترنت گردی، موسیقی، تلویزیون و شبکههای اجتماعی میشه. اراده ذهنی آدمها محدود است و توانایی مقاومت زیادی در برابر حواسپرتی نداره. مبحث مورد اشاره بعدی کارهای نیمه تمام هست که همیشه فضایی رو در ذهن ما اشغال میکنه.برای هر کار نیمهتمام باقی مونده باید یک برنامه مشخص برای اتمامش داشت.از موازی کاری باید اجتناب کرد.برای رسیدن به بازدهی بالا باید برنامه ما دو حالت داشته باشه یا کار با تمرکز بالا بدون حواسپرتی یا استراحت مطلق بدون فکر کردن به کارها.
باید گاهی از اینکه حوصله ما سر بره استقبال کنیم و از خلوت کردن با خودمون نترسیم. اگر هر جایی که چند دقیقه معطل هستیم از گوشی استفاده کنیم، فعالیتهای سطحی عادت ذهن میشه که در تناقض با تمرکز عمیق هست. در واقع ذهن عادت میکنه به محض مواجه با یک چالش سخت به فعالیت سطحی نظیر چک کردن گوشی روی بیاره. یکی از نشانههای تنبل شدن ذهن این هست که در هنگام مواجهه با یک موضوع سخت، به جای پرداختن به اون، چیزی رو که میدونیم یادآوری و مرور میکنیم. بهترین روش برای جلوگیری از اتلاف وقت این هست که اول عوامل حواسپرتی، اعتیاداور بودن شبکههای اجتماعی و اثر مخربشون بر تواناییهای ذهن رو بشناسیم، و دوم برنامهریزی داشتن برای هر دقیقه از زندگی هست. این برنامهریزی به معنای محدود کردن زندگی نیست بلکه آگاهی از گذر زمان و هدایت روند زندگی به سمت پیشرفت هست.
-
این پاسخ 1 سال، 7 ماه ها پیش توسط
idealist ویرایش شده است.
-
این پاسخ 1 سال، 7 ماه ها پیش توسط