-
اوسوالدو گوایاسامین و «فغان انسان بومی»
اوسوالدو گوایاسامین (1919ـ1999)، نقاش و مجسمهساز اکوادوری که مهمترین و برجستهترین هنرمند تجسمی اکودور در قرن بیستم بود.
اگر گمان میکنید این بزرگترین هنرمند اکوادوری که به راستی یکی از مشاهیر آمریکای جنوبی نیز هست، در خانوادهای بورژوا و هنرمند به دنیا آمد و از کودکی با بهترین استادان با هنر مأنوس شد، سخت در اشتباهید. او فرزند ارشد در خانوادهای فقیر با 10 فرزند بود، پدرش خردهفروشی ساده با درآمدی حداقلی بود. پدرش با اینکه او هنر بخواند مخالف بود و او به میل خود در شهر کیتو(2) در مدرسۀ عالی هنر ثبت نام کرد. پس از اتمام تحصیل، نمایشگاهی از مجسمههای خود برگزار کرد، اما این نمایشگاه برای او به رسوایی انجامید، زیرا مجسمههای او با ایدئالهای دانشگاهی که او در آن درس خوانده بود، هیچ قرابتی نداشت. اما نِلسون راکفلر، سیاستمدار آمریکایی که در آن زمان معاون رئیسجمهور آمریکا و همزمان مدیر موزۀ هنرهای مدرن نیویورک بود، آثار او را پسندید و آنها را خرید. گوایاسامین با پولی که از این فروش به دست آورد، شش ماهی را در آمریکا سپری کرد و بعد چند سالی به چندین کشور در آمریکای جنوبی سفر کرد. در همین سفرها با پابلو نِرودا، شاعر بزرگ آمریکای جنوبی (که پانزده سال از او بزرگتر بود) آشنا شد و این دوستی دهههای متمادی پابرجا ماند. او بعدها با گابریل گارسیا مارکز، دیگر نویسندۀ بزرگ آمریکای جنوبی نیز دوستی نزدیکی برقرار کرد.
درونمایۀ اصلی آثار گوایاسامین در همین سفرها شکل گرفت، هنگامی که با فقر و فلاکت بومیان آمریکای جنوبی آشنا شد. او مجموعه آثاری را بین سالهای 1946 تا 1952 با همین درونمایه آفرید و نام آن را «مسیر اشکها» نامید.
گوایاسامین در سال 1971 به ریاست خانۀ فرهنگ اکوادور منصوب شد که مهمترین نهاد فرهنگی اکوادور بود. او در سال 1976 «بنیاد گوایاسامین» را تأسیس کرد که هدف اصلی آن حفظ میراث فرهنگی بومیان آمریکای جنوبی است.
دو اثر ماندگار و بسیار بزرگی که از گوایاسامین بر جای مانده است، یکی دیوارنگارههای فرودگاه باراخاسِ مادرید است که طول آن به 120 متر میرسد و دیگری دیوارنگارههای مجمع ملی اکوادور است که هر دو را در پستهای آتی خواهیم دید.
گوایاسامین با رهبران چپگرای آمریکای جنوبی رابطۀ خوبی داشت و چهار پُرتره از فیدل کاسترو کشید. رؤیای بزرگ گوایاسامین این بود که موزهای بزرگ در شهر کیتو بسازد تا هم آثار او در آن به نمایش گذاشته شود و هم نهادی برای حفاظت از فرهنگ و تاریخ بومی آمریکای جنوبی باشد. وقتی این موزه افتتاح شد، گوایاسامین به تازگی چشم از جهان فروبسته بود و در افتتاحیۀ نمایشگاه فیدل کاسترو، رهبر فقید کوبا، سخنرانی کرد و دولتمردان چپگرای دیگری چون هوگو چاوز نیز حضور داشتند.
و اما درونمایۀ آثار گوایاسامین…
صیانت از فرهنگ بومی جانمایۀ اصلی زندگی هنری گویاسامین است. چهرههای رنجور، بدنهای تکیده و دستهایی که چهره را در خود پنهان کردهاند، همگی نمادگانِ رنج و فغان و شکنندگیِ انسان و فرهنگ بومی است و حرف اصلی گوایاسامین نیز همین است. «مادر و فرزند» یکی از پربسامدترین مضامین تابلوهای اوست: مادر، زادگاه است، زادبوم است؛ فرهنگ و سرزمین چونان مادری است، و آن فرزند نسلهاییاند که تنها پناهشان همان آغوش آسیبدیدۀ آن مادر است و در میان بازوان شکنندۀ او پناه گرفتهاند. چهرۀ آدمهای تابلوهای گوایاسامین، چهرۀ انسان بومی آمریکای جنوبی است؛ انسانی اینکایی. هرگز نمیتوان گفت که انسانِ گوایاسامین، انسان اکوادوری است، بلکه ما انسانِ بومی آمریکای جنوبی را میبینیم که همزمان میتواند نماد کلی انسان بومی باشد. فغان او، فغان انسان بومی به معنایی عام است.
در آینده به کارهای دیگر نقاش برجستۀ اکوادوری، ادواردو کینگمان نیز خواهم پرداخت. شباهتهای زیادی میان کارهای این دو نقاش وجود دارد، اما چنانکه آینده شرح خواهم داد، کینگمان درگیر انسان اکوادوری میماند، اما گوایاسامین با فُرم خاصی که خلق کرده، انسانی عامتر و فراملی را تعریف میکند: «انسانی که هم انسان بومی است و هم انسان به معنایی جهانی».
از همین رو، در یک کلام میتوان گفت، در آثار گوایاسامین «فغان انسان بومی» را میبینیم. فغانی از سر رنج، نیاز، سرکوب، دردمندی و فراموششدگی…
1. Oswaldo Guayasamín
2. Quito
م.تدینی